ادامه انقلاب اسلامی....

صفحه اصلي

ايميل مطالب پروفايل مدير رهبري پشتيباني

مذهبی
سیاسی
آموزشی
فرهنگی
نرم افزار
تصاویر
جنگ نرم چیست
شبکه های ماهواره ای
شیطان پرستی
قالب وبلاگ

رزمنده سایبری
warning
مقاومت
یا فاطمه
بازنده
همیشگی
قاصد
ایرانی
بمب
شهیدی
که
نماز
نمیخواند امّا
هشدار! - لطفا جنگ نرم را جدی بگیرید!
imam khamenei

ادامه انقلاب اسلامی....

نويسنده : رزمنده سایبری

موضوع : <-CategoryName->


افسران - ادامه انقلاب اسلامی....


نظرات شما عزیزان:

پسر بسيجي(راشد)
ساعت23:36---6 بهمن 1391
بعد از سه ماه دلم برای اهل وعیال تنگ شد و فکر و خیالات افتاد تو سرم.
مرخصی گرفتم و روانه شهرمان شدم.
اما کاش پایم قلم می شد و به خانه نمی رفتم.
سوز و گداز مادر و همسرم یک طرف، پسرم کوچیکم که مثل کنه چسبید بهم که مرا هم به جبهه ببر، یک طرف.
مانده بودم معطل که چگونه از خجالت مادر و همسرم در بیایم و از سوی دیگر پسرم را از سر باز کنم.
نقصیر خودم بود.
هربار که مرخصی می آمدم آن قدر از خوبی ها و مهربانی های بچه ها تعریف می کردم که بابا و ننه ام ندیده عاشق دوستان و صفای جبهه شده بودند، چه رسد به یک پسر بچه ده، یازده ساله که کله اش بوی قرمه سبزی می داد و در تب می سوخت که همراه من بیاید و پدر صدام یزید کافر! را در بیاورد و او را روانه بغداد ویرانه اش کند.
آخر سر آن قدر آب لب و لوچه اش را با ماچ های بادکش مانندش به سر و صورتم چسباند و آبغوره ریخت و کولی بازی درآورد تا روم کم شد و راضی شدم که برای چند روز به جبهه ببرمش. کفش و کلاه کردیم و جاده را گرفتیم آمدیم جبهه.
شور و حالش یک طرف، کنجکاوی کودکانه اش طرف دیگر.
از زمین و آسمان و در و دیوار ازم می پرسید.
- این تفنگ گندهه اسمش چیه؟ - بابا چرا این تانک ها چرخ ندارند، زنجیر دارند؟ - بابا این آقاهه چرا یک پا ندارد؟ - بابا این آقاهه سلمانی نمی رود این قدر ریش دارد؟ بدبختم کرد بس که سوال پرسید و من مادرمرده جواب دادم.
تا این که یک روز برخوردیم به یک بنده خدا که رو دست بلال حبشی زده بود و به شب گفته بود تو نیا که من تخته گاز آمدم.
قدرتیِ خدا فقط دندان های سفید داشت و دو حدقه چشم سفید.
پسرم در همان عالم کودکی گفت : " بابایی مگر شما نمی گفتید رزمندگان ما همه نورانی هستند؟ "
متوجه منظورش نشدم : - چرا پسرم، مگر چی شده؟
پس چرا این آقاهه این قدر سیاه سوخته اس؟
ایکی ثانیه فهمیدم که منظورش چی؛ کم نیاوردم و گفتم : " باباجون، او از بس نورانی بوده صورتش سوخته، فهمیدی؟! "
----
" کتاب رفاقت به سبک تانک "


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





جمعه 6 بهمن 1391


مطالب گذشته

·

مردم در 9 دی حرفشان را زدند نه در انتخابات 24 خرداد ارسال در : 1393/10/05 19:51

·

9دی بلندترین فریادو حساس ترین هشدار به خودی های نظام است ارسال در : 1393/10/05 16:27

·

خاکریز خاطرات ارسال در : 1393/09/27 21:43

·

دیروز و امروز ..... ارسال در : 1393/09/27 21:43

·

وقتی دلبر داری،باید از بقیه دل برداری... ارسال در : 1393/06/22 01:07

·

چند توصیه برای «دنیای مجازی‌» ارسال در : 1393/06/22 01:02

·

تبدیل هوشمند جملات تایپ شده به فارسی و انگلیسی در فایرفاکس ارسال در : 1393/06/21 23:58

·

آرزویم را شهادت مینویسم ارسال در : 1393/06/21 23:54

·

نگاه به نامحرم... ارسال در : 1393/06/21 23:53

·

اللهم احفظ قائدنا الامام خامنه ای ارسال در : 1393/06/21 23:50

·

ما اهل توئیم ارسال در : 1393/06/21 23:50

·

"سرباز" دیگر نمی آید... ارسال در : 1393/1/6 15:23

·

برای هر کی که خوندم شهید شده! ارسال در : 1393/1/6 15:22

·

ملت باید خود را قوی کند ارسال در : 1393/1/4 22:7

·

پیر ما گفت ... ارسال در : 1392/12/16 11:16

·

دانلود مستند عملیات آسمان جنایات عبدالمالک ریگی ارسال در : 1392/12/11 22:56

·

وای بر مردمانی که اگر مسلمانی کنی تو را خاص تعریف کنند! ارسال در : 1392/12/11 22:53

·

.htm"> دنیا "بداند.............. ........... " <ما تا اخر ایستاده ایم > ارسال در : 1392/12/11 22:40

·

جنگ نرم را جدی بگیرید! ارسال در : 1392/12/11 22:40

·

هشدار! - لطفا جنگ نرم را جدی بگیرید! ارسال در : 1392/12/11 22:27




ما از خم پرجوش ولایت مستیم عهدی ازلی با ره مولا بستیم بنگر که وظیفه چیست در این میدان ما افسر جنگ نرم آقا هستیم ********************* نام من سرباز کوی عترت است.... دوره ی آموزشی ام هیئت است... پادگانم چادری شد وصله دار...... سر درش عکس علی با ذوالفقار..... ارتش حیدر محل خدمتم..... بهر جانبازی پی هر فرصتم..... نقش سر دوشی من یا فاطمه است.... قمقمه ام پر ز آب علقمه است..... اسم رمز حمله ام یاس علی..... افسر مافوقم عباس علی..... گرچه شد فرمانده ام غائب ولی...... دلخوشم بر نایبش سید علی..... رزمنده سايبري: www.cyberi.lxb.ir


>